محبت

او مهربان است.

محبت

او مهربان است.

بهداشت پاها

behdashte pa


دستوراتی درباره پاها:۱.برای نرم کردن کف پاهایتان شبها هنگام خواب گلیسیرین و آبلیمو را بر آن مالش دهید. 

۲.الف.برای جلوگیری از عرق و عفونت پاها هر روز محلول پر منگنات را به آن مالش داده ماساژ دهید. 

ب.مازو را نرم بسائید و با الکل ۸۰ درجه خمیر کنید و شب به پاهایتان ببندید و صبح پاها را شسته و بعد از نیم ساعت با پرمنگنات بشویید. 

پ.یک قاشق چای خوری زاج سفید را در یک لگن آب ملایم حل کرده و پاها را در آن ماساژ دهید. 

ت.یک گرم جوهر لیمو را در ۱۰۰ گرم آب حل کرده و پاها را با آن بشویید و بگذارید خشک شود. 

ث.قبل از پوشیدن کفش پاها را با ادکلن ماساژ دهید و بعد پودر تالک را بر آن بپاشید. 

۳.برای رفع سوزش کف پاها حتما جوراب نخی بپوشید. 

اصولا دمل٬میخچه٬عقربک و ترک پاها به دلیل کمکاری کلیه و کبد یا کثافات خون٬سنگینی معده٬گرد و غبار و خاک و یا یبوست مزاج است. 

(برگرفته از دایره المعارف گیاه درمانی) 

بخش بهداشت پا را بخوانید...

سلام جونم من خاک پاتم جوونه ایروونی به امید روزهای بهتر

تو رو خدا یه نگاه بندازین 

مصر 

یمن 

تونس 

الجزایر 

اردن 

بحرین 

و 

و 

و.... 

همه ی اینها دنبال چی هستن... 

آزادی 

آزادی 

آزادی 

و دیگر هیچ 

مردم مسلمان دنیا چی می خوان..(آزادی از طاغوت٬از جهل٬شرک٬کفر و...) 

و این جنبش ها خواهد بود تا یک نفر به پا خیزد 

محمد بن الحسن العسکری صاحب العصر والزمان  

آنکه به اذن و یاریه خدا زمین را پر از عدل و داد میکند آنگاه که از ظلم و ستم پر گشته و علم را در پهنای زمین می گستراند و مهر را هدیه به ستمدیدگان عالم می کند و می کشد انسان های خفته را به شمشیر عشق و می ریزد خون شقاوت را به تیغ مهر و مغربیان و مشرقیان را در هم می آمیزد مثل اول بار در بر آدم و حوا و می گستراند ثروت را در گستره ی فقر زمینیان و برمی انگیزد تحسین منتقدان را و گویا آن روز است عم یتسائلون عن النباالعظیم..... 

اللهم عجل لولیک الفرج

جکستان

ازیکی می پرسن کجای تهران می شینی می گه هرجاخسته شدم!!!! 

یکی ماشینش پنچر میشه ، میره از لوله اگزوز فوت می کنه یه آیکیو رد میشده میگه : خره ، تا صبحم که فوت کنی لاستیک باد نمیشه ، چون شیشه های ماشینت پائینه 

یارو میره طواف کعبه، جو می گیرتش میزنه تو سرش و داد می زنه " وای خدا کشته شد" 

می خواستن غضنفر رو اعدام کنن، ازش می پرسن: آخرین حرفت رو بزن. می گه: لعنت بر پدر و مادر اون کسی که بزنه زیر چهار پایه! 

خواننده تو عروسی میگه: خانوما، آقایون، دستا بالا، می‌خواهیم بریم بندر! خسیسه داد میزنه: کجا؟ ما تا شام نخوریم هیچ‌جا نمیریم 

به یارو میگن از قفل فرمونت راضی هستی ؟ میگه: آره فقط سر پیچ اذیت می کنه 

غضنفر میخواسته آتش نشان بشه. توی آزمون استخدامی ازش میپرسند اگر جنگل آتش بگیره و آب نباشه چه کار میکنی؟ میگه: هیچی تیمّم میکنیم 

مشتی میره قهوه خونه ۲ تا چایی میخوره بابا خسته نشدی این همه چایی خوردی؟ میگه : راست میگی واللا قربونت یه چایی بیار بخوریم خستگیمون در بره 

خنگول بعد از 2 سال سربازی، کارتش رو می‌گیره، یه نگاهی بهش می‌کنه و میگه: ای بابا، اینو که دارم، گواهینامه میخوام 

به خنگول می گن از چه گلی خوشت می آد: میگه اقاقیا . می گن همینو که گفتی بنویس. می گه غلط کردم ؛گل رز 

به خنگول میگن اگه تو دریا کوسه بکنه دنبالت چکار می کنی؟؟ میگه میرم بالای درخت!! میگن آخه اونجا که درخت نیست... داد میزنه میگه: مجبورم... می فهمی؟؟ مجبورم

ادامه مطلب ...

جک

دوتا سگ می خواستن با هم ازدواج کنن عروس موقع بله گفتن میگه : اجازه پدر سگم , مادرسگم , برادرهای توله سگم و خود تخم سگم واق واق 

کره خره از مامانش پرسید:من چطور به دنیا اومدم؟مامانش گفت:بابای خرت خر شد, عاشقه منه ماده خر شد, منه خرهم خر شدم, عاشقه اون نره خر شدم, این طوری شد که خر تو خر شدو, کره خری به در شد 

یه مورچه عاشق دختر همسایشون میشه 3 روز بعد میفهمه چای خشک بوده. 

دلداری غضنفر به دوست دخترش : مهم نیست که قشنگ نیستی ! قشنگ اینه که مهم نیستی 

به یارو میگن : تولدت کیه ؟ میگه : ۵ آذر ، میگن چه سالی ؟ میگه : هر سال 

به غضنفر میگن چه وقت نه راه پس داری نه راه پیش؟؟؟؟ میگه وقتی که روی اره نشسته ام 

یارو میاد تهرون میره هتل..صبح روز اول میره تو رستوران هتل صبحانه بخوره میبینه تابلو نوشته از ساعت ۷الی۱۱ صبحانه...از ساعت ۱۱الی ۵ ناهار و ا ز ساعت ۵الی ۱۱ شب شام سرو میشود...پیش خودش میگه پس من کئ وقت کنم برم شهر رو ببینم؟ 

به غضنفر می گن چرا جلوی بانک نشستی لنگتو باز کردی می گه آخه شنیدم به بازنشسته ها وام می دن. 

 به یارو میگن: خبر داری پسرت رکورد شکسته؟!یارو میگه: ای خاک بر سرش . گفته باشم……من یه ریال هم خسارت نمیدم !!!!

تادیب

خری دیدم لنگان و زار٬عرعر می نمود و بانگ و جار 

بگفتم من از روی عقل و هوش:ای خر نادان چون فتادی از جنب و جوش 

گویا از خریت حزینی یا که درد صد تازیانه بس بدیدی 

چرا می کنی ئو ئو و عرعر چرا٬سرگرانم بردی خرا 

بگفتا بگشتست خشمم فزون نارم طاقت این مردمون 

من خرم جدم خر است٬وآنکو آدم است جهلش بد است٬ندانم هر چه دانم این بس است 

خر به جد کمر به همت بسته است 

دایما شکر یزدان می کنم٬با هر قدم با هر نگاه کار مردان می کنم 

خلقتم اینگونه است٬دستم از اراده بسته است 

خوری و پوشی و گردی هزار!کی نمودی در حد خود شکر نگار 

من خرم ایقدرم بس است٬هر خلقتی اینگونه است  

های تو ای آدمی حیوان عاقل 

بگذشت عمری و نگشتی انسان کامل 

ره گم کرده

به نام خالق عشق و شور و ادب٬خدای بی نظیر٬رحمتگر بی سبب 

آنکه غم داد و هزار تعب٬وآنکه زهر کدام بدادش درمان و طرب 

هر که را آداب و مرامی داد رب٬یکی را مقیم صومعه کرد همه شب٬وان یک 

با شراب طهارت می کند روزی 

شبانگه دست میازد با طمع توزی٬اشک ریزان و مو کنان٬نزد سلطان شبان 

هر که را صفاتی دادست حکیم 

طفلی در نماز و شیخی در حریم٬کو می خورد جام دمادم آن طفل در عبادت مردی حلیم 

باشد که ما روزی خود شویم تا شود از خود بی خود شویم 

عیب جوئی مکن کین شرط نیست 

جولانگه عشاق این وادیه پرت نیست 

شرط عیب جوئی پیغمبریست٬انکه پر ز عشق و از خالی تهی است 

عاقل آن است که خود را دید و بس در این مقوله خودبینی بر دل نشس 

صبر باید بر بی بخردان٬تا به بار آید جام شوکران 

روزگاری من غافل بدم٬چیره گشت بر من اهرمن٬گرچه میآمد او٬حیف 

آنکه نامد اکنون منم 

در پی رضوان بدم دوزخ گشت ماوای من٬نیک است ای وای من ای وای من 

گر طالع قرآن نبود مرا بر جرگه اشرار بدم 

در مسجدم بود خانه خود اهرمن بودم 

عیب خود دیده آزاد شدم٬بر بر حوران داماد شدم 

هاتفی گفت احسنت بعد عمری من... 

تازه مسلمان شدم.

لطیفه های همسران

پیشنهاد ازدواج

در عهد حضرت مسیح(ع)شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هر جا می رفت،همراه خودش می برد. روزی حضرت عیسی او را دید؛ به وی فرمود آن زن کیست؟

گفت:مادرم است.

فرمود:او را شوهر بده

گفت:پیر است و قادر به حرکت نیست.پیر زن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت:ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟ ادامه مطلب ...

دنیا

بگویم تو را ای دوست راز پنهان از دلم 

دنیا را بگویم چیست این پیرزن 

ابلیس به دنیا آمد حضور تا بگیرد دین را از چو مور 

بگیرد از همه بود و نبود٬چو روی سویش 

چون سرابی بینی که بود 

هر چه بینی ظاهر است باطن فرار٬در زمان حق ندارد به دل ها قرار 

جمله افرشتگان با جنب و جوش 

برچیدند آیه ها را دوش به دوش 

آسمانی ها به خاک اندر شدند٬آدمیان از بدش بدتر شدند 

یوسفان مردند و فرعونیان تاختند 

از برای آدمی آیه ها بس ساختند 

قرآن چون خور بر خاک شد٬اشک باران زمین تا افلاک شد 

از باختر تا خاور بشکفت مو به مو رنگ به رنگ آیات مفت 

تا زمینیان بینند وانچه حیران در آیینند 

«اللهم عجل لولیک الفرج» 

بوی پیراهن یوسف

اگه به اوضاع و احوال منطقه نگاه کنیم و جنبش هائی که بین مردم نازنین عرب داره می افته می بینیم که همه ی مردم دارن انتظار می کشن انتظار یک فردای بهتر حتی اونهائی که توی کشورهای پولدار هستن نمی دونم درست میگم یا نه من شنیدم وقتی مردم دنیا بیدار بشن و از اوضاع خودشون ابراز نارضایتی کنن اون موقع مهدی موعود میاد وقتی که همه سر در گم هستن میاد و حتی اون هائی که انتظارش رو نکشیدن به استقبالش می رن و گمشدشون رو پیدا می کنن بپا پلیتیک نخوری

لطیفه

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود٬تو ولایتی مردی بود که خیلی ساده بود و همه ی مردم شهر از اون هیچ حسابی نمی بردند و او را در مجالس خود راه نداده که هیچ دعوت هم نمی کردند٬ولی او خیلی سمج بود و بر عکس در همه ی مجالس حضور پیدا می کرد تا مردم از وی مستفیض گردند با این حال مردم از او فراری بودند و حتی با او سخن نمی گفتند.این مرد کاری داشت و آن این بود که سخنرانی و وعظ و اظهارنظر را دوست می داشت و به همین علت برای خود منبری تهیه کرده بود و مردم را به دور خود جمع می کرد و خطابه ای درهم و پیچیده به زبان می راند٬مردم که از وی ملول گشته بودند به ناچار پای منبرش می نشستند و مطالبی چند یادداشت می کردند تا مبادا از یاد برند؛کودکان و اصغار هم شیفته ی وی گشته و اظهار علاقه می نمودند و ساعت ها پای منبر او می نشستند و شیوه ی زندگی و انواع فنون می آموختند کار به جائی رسیده بود که ریش سفیدها به این مجالس آمده در آخر تنی محض تبرک به منبر شریف می زدند.روزها از پی شبها می گذشت تا آنکه آن مرد ساده اما زیرک شهره ی عام و خاص شده بود و مردم وی را بر مسند قدرت نشانده بطوریکه همه ی کدخداها زیر نظر وی حکم می راندند و حتی از سرزمین های دور دست که آوازه ی وی را شنیده بودند به آنجا می آمدند و اظهار نوکری می کردند ناگفته نماند از بین این زوار غریب حکیمان و فیلسوفان بزرگ هم بودند که در اینجا بردن نام و ذکر شهرت آنان مقدور نمی باشد اما یکی از آنان حکیم بزرگوار شیخ بو علی سینا بود٬فرسخ ها راه پیموده و پیرهن ها پاره کرده است تا نزد استاد شرفیاب گردد ایشان به همراه حکیم بزرگ فارابی آمده بودند و حافظ شیرازی٬بگذریم آن مرد حال صاحب منبری بزرگ و بسیط شده بود که برخی مورخان گویند که ارتفاعش بیش از یکصد فوت بوده و مجهز به بهترین سرویس های بهداشتی٬رستوران٬خوابگاه و مرکز فوریت های پزشکی بوده به طوری که مرد دانای قصه ی ما روزها بلکه ماه ها و سال ها بالای آن می رفت و به زور پایین می آمد زیرا منبر ساخته ی سرزمین حجاز بود و توسط بهترین مهندسان و متخصصین این امر ساخته شده بود و می توانست ۸.۸ریشتر زلزله را تحمل کند و به تختی مجلل و با شکوه مبدل گردد.خلاصه روز به روز بر مریدان این شیخ افزوده می شد به طوریکه مردمان فرزندان خود را از بدو تولد وقف آستان مقدس و مبارک می کردند و لیکن شیخ بسیار بزرگوار بود از جمع کثیری از آنها یعنی از هر ده نفر یکی را رد می کرد و به پدر و مادرش می بخشید علتش را هم کسی نمی داند خلاصه آنقدر محبوبالقلوب شده بود که عوام وی را شیخ الشیوخ خطاب کرده و بیماران خود را نزد وی می بردند تا آقا شفا دهند او دیگر صاحب مجلس نبود بلکه شیخی والا مقام بود که اگر وعظ و خطابه هم نمی کرد مردم ساعت ها پای منبرش می نشستند و اظهار خاکساری می نمودند.روزی با خودش به محله ای قدیمی و زوار در رفته عزیمت جست که در آنجا بزرگ شده بود و یاد آورد شبی با پدرش نزد رمال رفته بودند تا آینده ی وی را پیشبینی کند رمال گفته بود:«او فردی ساده و کودن است که با همین اوصاف قد خواهد کشید و مردی خواهد شد که همین نادانی و جهل وی موجبات عزت و سربلندی اوست» پدرش از این حرف رنجور شده بود و رمال را کشته بود.


(در انتخاب استاد دقت کنید)!!!شاید این آب روان که می آید پیشتر......

نظر نویسنده:از این جور انسان های فرصت طلب زیاد هستش اما آدم با یه جو عقل و یه نیمچه تجربه می تونه خودش باشه و خودش رو ارزون نفروشه آخه خدا هر یک از ما رو خودمون آفرید پس لازم نیست شبیه کسی یا گروهی باشیم اما می تونیم اعتقاد واحدی داشته باشیم ولی باز خودمون هستیم کافیه یه بار قرآن بخونیم(فقط ترجمه)تا بفهمیم که خیلی هستیم یه کم بیشتر از خیلی مگه خدا نگفت من انسان و جن رو برای پرستش فقط خودم آفریدم پس چقدر بزرگیم که کسی جز خدا لیاقت پرستش ما رو نداره و اگر غیر از خدا جلوی کسی خم بشیم خیلی خیلی خودمون رو کوچیک کردیم......

جک

به یکی میگن اینجا چکار می کنی؟ میگه ای بابا پس کجا چکار کنم.

ادامه مطلب ...

فقط برای مهدی

به نام یزدان پاک خدای مقتدر بی باک کنم آغاز این رقعه که اوست بر همگان مهتر؛شاه شاهان را دری است کان در مهدی است!عالم و ناطق وارث پیغمبری است٬نامش بلند و پر آوازه آئینش محکم و تازه٬نور ایزد چون ماه خوش صورت و سیرت٬علمدار حق و حقیقت٬دین را امیر است بر بندگان منجی عالم به دست رحمان٬شه دین مراد مهتران٬سید جن و انس و فرشتگان٬رهبر خدامردان٬ملائک را به خدمت اندرش قامت راست٬حامل کتاب و علم لدن٬خدا را حجت مردم را مقتداست٬به دستش سیف العلی است ذوالفقار به اشارت حضرت قهار خیل دشمن وی را عاجز است از مهار٬قدومش میمون و منادی است وی را بهار٬مهدی است بلند است نامش و خدایش کافی است٬وجودش خاکیست پهنایش عیسویست فرزند احمد نماد پاکی است مهربان مولودی خدائیست بهر کافر و مومن عشق لا یتناهیست....



با این اوضاع و احوال منطقه و بگیر و ببند و آشوب و انقلاب و جنبش و غیره و ذالک که....بیشتر منتظر باشید که صدای پای غزیز زهرا داره میاد نکنه نفهمیم و نبینیم(عزیزم)

حدیث

کافر سخاوتمند از مومن بخیل به بهشت نزدیک تر است.