محبت

او مهربان است.

محبت

او مهربان است.

لطیفه های همسران

پیشنهاد ازدواج

در عهد حضرت مسیح(ع)شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هر جا می رفت،همراه خودش می برد. روزی حضرت عیسی او را دید؛ به وی فرمود آن زن کیست؟

گفت:مادرم است.

فرمود:او را شوهر بده

گفت:پیر است و قادر به حرکت نیست.پیر زن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت:ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟

مادر زنپرسید:عزیزم چرا گریه می کنی؟دختر گفت:مامان! خود شما هستی، شوهرم همین که شنید شما به این جا می آیی از خانه فرار کردتکّه کلامپرسید:چه طور مگه؟

زن:عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با من ازدواج کنی، چی گفتی؟

شوهر:آره، خوب یادمه.گفتم:می خواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم

زن:خوب، پس چی شد؟

شوهر:خوب خوشبخت کردم دیگه

زن:چه کسی رو؟

شوهر:همون بنده خدایی رو که ممکن بود با تو ازدواج کنه

شوهر با تربیت

اولی:یک سال است که با زنم حرف نزده ام

دومی:چرا؟ مگر باهاش قهری؟

اولی:نه؛ ولی من عادت ندارم وسط حرف کسی حرف بزنم

چرا بچه دار نمی شوی

اولی:چند ساله که ازدواج کرده ای؟

دومی:ده سال

اولی:پس چرا بچه دار نمی شوی؟

دومی:آخر صاحب خانمون نمی ذاره

در بیمارستان

زنی که در بیمارستان بستری بود به شوهرش گفت: ناراحت نباش من دو روز دیگر برمی گردم.شوهرش گفت:من هم از این ناراحتم

شعار زندگی

شعار زندگی چیه؟ چهار عمل اصلیه

خوبی ها را تقسیم کنیم؛ کینه ها را تفریق کنیم؛ ایثارها را ضرب کنیم؛ نیروها را جمع کنیم

چهار عمل غیراصلی

اشک زن، منهای حرف حساب، به علاوه ی چند تا حرف قلمبه، تقسیم بر چند ساعت قهر و افاده، ضرب در مقداری کرشمه، مساوی است با گول خوردن مرد و روانه ی بازار شدن برای خرید

 

مادری برای دیدار دخترش به خانه ی داماد رفت.دید دخترش گریه می کند

گفت:شوهرم از خانه فرار کرده و نمی دانم کجا رفته است.مادرش گفت:حتماً پای زنی در کار است! دختر گفت: همین طوره که می گویی! پای زنی در میان است، مادر عصبانی شد و فریاد زد این زن کیست

 

شخصی که تکه کلامش«نه چندان» بود روزی دوستش از او پرسید:حالت چه طور است؟

گفت:خوب است؛ امّا نه چندان

گفت:خوب در این مدت عیالوار شدم و زن گرفتم

پرسید:خوب این که خوشی است

گفت: بله، امّا نه چندان؛ چون عیالم بد ترکیب و زشت است.اگر چه هزار لیره هم با خود جهیزیه آورده

پرسید:خوب، پس این پول، جای بدی قیافه اش بوده است؟

گفت:بله، امّا نه چندان؛ چون با آن پول یک گله گوسفند خریدیم که تمامشان مریض شدند و مردند

پرسید:ای بابا پس اتفاق بدی افتاده

گفت:بله، اما نه چندان؛ زیرا پوست همان گوسفندهای مرده را فروختم و منفعت زیادی بردم

پرسید:پس بد هم نبود؟

گفت: بله اما نه چندان؛ چون پول ها تماماً اسکناس بوده که در خانه گذاشته بودم از قضا حریقی واقع شد و تمام پول ها با خانه سوخت

دوستش گفت:پس اتفاق خیلی خیلی ناجوری بوده است؟

گفت:بله، اما نه چندان؛ چون عیالم هم در همان آتش سوزی سوخت و خیالم راحت شد

شغل داماد

پدر دختر خطاب به پدر پسر گفت:شغل پسر شما چیست؟

او گفت:پسرم توپ شوت می کند

مجلس ترحیم

زنی به شوهرش گفت:چرا ناراحتی؟ او گفت:برای این که من سه بار به مجلس ترحیم زن دوستم رفته ام؛ ولی او یک بار هم نیامده

هندوانه ی نرسیده

زنی از شوهرش انتقاد کرد که چرا هندوانه ی نرسیده گرفته ای؟

گفت:این شکایت از کیست؟اگر از من است که نمی خواستم چنین بخرم.اگر از کشاورز است که او هم نمی خواسته چنین شود و اگر از خداست برو استغفار کن

بهترین دقایق زندگی

اولی:بهترین دقایق زندگیت چه وقتی است؟

دومی:وقتی که زنم خواب است

سکوت

زنی به شوهرش گفت:امروز ده سال از ازدواجمان می گذرد به نظر تو چه باید بکنم

شوهر جواب داد:یک دقیقه سکوت! فهمیدی؟سکوت

زن پر حرف

زن:دیشب در خواب صحبت می کردی

مرد:چون تا من بیدارم تو حرف می زنی

آدم خوشحال

اولی:دوست داری زنت بمیرد

دومی:نه می ترسم از خوشحالی سکته کنم

ازدواج کردی؟

اولی:بگو ببینم، بالاخره ازدواج کردی یا هنوز مثل گذشته خودت غذا می پزی؟

دومی:هر دو

آدم احمق

زن و شوهری خواب بودند.ناگهان زن شروع به نالیدن کرد.شوهر بلند شد همسرش را بیدار کرد و علت ناله ی او را جویا شد

زن گفت:خواب دیدم که مرده ام و می خواهند دفنم کنند.شوهر گفت:پس من چه قدر احمق بودم که تو را بیدار کردم

زنان خیاط

یکی از دیگری پرسید اگر یک زن در روز یک پیراهن بدوزد، دو زن چند پیراهن خواهند دوخت.پاسخ داد: نصف پیراهن

چون این ها با هم حرف می زنند و فرصت دوختن یک پیراهن هم پیدا نمی کنند

مورچه ی عاشق

مورچه ی نری عاشق مورچه ی ماده ای شد، مورچه ی ماده گفت:مهر من آن است که این کوه خاک را از جلوی من برداری و به جای دیگری ببری، گفت باشد، می برم، همین که مشغول حمل خاک ها شد مورچه ی سوّمی آمد و از جریان باخبر شد و گفت: مگر تو این مقدار عمر داری که چنین شرطی را قبول کردی؟

مورچه ی عاشق گفت:دوست عزیزم می دانم که مرا این اندازه مهلت و عمر نیست؛ ولی به این خوشم که در طریق وصال محبوب و معشوقم هستم، به عشق او کار می کنم، و اگر هم بمیریم در راه عشق محبوبم جان داده ام

برکت ازدواج

شخصی می گفت ازدواج خیلی برکت دارد.خود من قبلاً چیزی نداشتم ولی الان کلّی بدهی دارم

مادر زن

مادر زن: خوب، داماد عزیزم از کار و بارت که راضی هستی؟

داماد:آره دیروز یک ماشین لباسشویی خریده ام و کارم کمی سبک شده است

تکرار نشود

اولی: دیروز چرا غایب بودی؟

دومی:ازدواج کردم

اولی: دیگر تکرار نشود

زن شکارچی

زن از موش، موش از گربه، گربه از سگ، سگ از گرگ، گرگ از شیر، شیر از شکارچی، شکارچی از زنش می ترسد

شوهر خوب

زن ها اول یک چیز می خواهند و آن شوهر خوب است و بعد همچی

زن متوفی

سخنرانی در ختم مردی گفت:تأسف از این که این مرد مُرد و زن35 ساله او مانده است.زن از پشت پرده گفت آقا من18 سال بیشتر ندارم

داماد خوش شانس

اولی:مادرزن من روزی یک بار می آید به خانه ی ما

دومی:مادر زن من یک بار بیشتر نیامده

اولی:چه قدر خوش شانسی

دومی:بلی اما او هنوز از آن زمانی که آمده بیرون نرفته

جهنم واقعی

روزی دختر خانمی که به تازگی با پسری نامزد شده بود، به مادرش گفت:ننه جون، می خوام نامزدی مو با منوچهر به هم بزنم

مادرش با ناراحتی گفت:وا خاک عالم بر سرم چرا دخترم؟

دختر خانم گفت:برای این که منوچهر اصلاً به جهنم اعتقاد ندارد و میگه جهنم وجود نداره

مادرش لبخندی زد و گفت:صبر کن همان سال اول ازدواج با تو جهنم جلوی چشمانش روشن می شه و می فهمه جهنم واقعی چیه؟

شروط ازدواج

شخصی چهل شرط برای ازدواج اش قرار داده بود.از جمله: قیافه، مدرک، شغل مناسب و . . . بعد از پیدا کردن فرد مورد نظرش باز ناراحت بود.گفتند:چرا ناراحتی؟گفت:به خاطر این که خرّ و پف نکردن او را یادم رفت در ردیف شروط بنویسم

دختر قاضی مرو

قاضی مَرْو وقتی خواست دخترش را شوهر دهد، با یکی از همسایگانش که زرتشتی بود مشورت کرد.او گفت:«تعجب انگیز است، مردم پیرو رأی تو هستند و تو از من نظر می خواهی! قاضی با اصرار گفت:«باید نظرت را بگویی.»مرد زرتشتی گفت:«نظر شخصّ اول کشور ایران که کسرا باشد در مقام ازدواج دختر، به مال و ثروت داماد است.و نظر شخص اوّل کشور روم که قیصر باشد به زیبایی و جمال اوست و نظر شخص اول اسلام که حضرت محمّد باشد، توجه به دین و ایمان داماد است.حال تو خود نگاه کن و ببین از کدام پیروی می کنی، پس به روش او عمل کن»

میهمان ناخوانده

سه نفر به اتفاق هم به باغی رفتند و طبق قرار بین خودشان هر کدام(سهم) خود را پرداخت.در این وقت مرد چهارمی بر آن ها وارد شد، خواستند او را شیرفهم کنند که هر کس سهم خود را پرداخته و او زیادی است

اولی گفت:ما برای مدت یک هفته در این جا هستیم، تهیه صبحانه و چایی به عهده ی من است، تهیه ناهار به عهده این آقا و تهیه شام به عهده ی آن آقا است، خوب تو این جا چه کار می کنی؟

چهارمی گفت:طی این یک هفته که ما این جاییم، خوردن و خوابیدن و استراحت هم به عهده ی من، دیگه از من چی می خواهید؟

جوان شرور

در روستایی جوان شروری زندگی می کرد و مردم از آزار او به ستوه آمده بودند و راهی برای کنترل او پیدا نمی کردند تا این که به کدخدای ده گفتند: چاره چیست؟او گفت:به او زن دهید!این جوان بعد ازدواج، روزی برای خرید نان به بیرون رفت بعد از خرید نان، سگی به دنبال او می آمد.چند بار سگ را دور کرد و آن حیوان هم چنان دنبال او می آمد.آخرین بار به ناچار از راه تهدید وارد شد و گفت:اگر مرا رها نکنی به کدخدا می گویم زنت بدهد

طلاق

مردی برای طلاق خانمش به دادگاه رفت.رئیس دادگاه از او پرسید خوب آقاجان بفرمایید به چه دلیل می خواهید از خانمتان جدا شوید؟مرد جواب داد:آقای رئیس! مدت سه سال است که زنم به شدت عصبانی می شود و با اندک اختلافی هر چه کاسه و بشقاب دستش می رسد به طرف من پرتاب می کند

رئیس دادگاه:صبر شما قابل تقدیر است؛ ولی چه طور شد شما حالا به فکر طلاق افتادید

مرد:آخه قربان! حدود15 روز است که نشانه گیری زنم ردخور نداره

زن بدقیافه

زنی بد رویی روزی بیمار شد،به شوهرش گفت:اگر بمیرم چه می کنی! او گفت:اگر نمیری چه کنم

سر و صدای خانم ها

عده ای از جهان گردان به تماشای آبشار نیاگارا رفته بودند؛ پس از چند لحظه، راهنمای جهانگردان با عصبانیت فریاد زد:اگر خانم ها ساکت شوند، به خوبی می توانید صدای غرش این آبشار عظیم را هم بشنوید

یک روز عمو یک روز زن عمو

عروس خانم تنبل در خانه کار نمی کرد.مادرشوهر و پدرشوهر قرار گذاشتند تا به تازه عروس بفهمانند که جارو کردن و کارهای منزل وظیفه اوست

روز بعد تا مادر شوهر جارو کند؛ پدر شوهر گفت:نَه نَه! جارو را بده به من برای شما زشت است.عروس پوست کلفت گفت:دعوا نداره! یک روز عمو و یک روز زن عمو

مرد خوشبخت

نظرات 1 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 12:11 http://www.irandancer.co.cc

سلام عزیزم شنیدم ک به ورزش خیلی علاقه داری.امروز شما رو با یک سایت ورزشی خوب که شامل رقص و ایروبیک و ماساژهستش آشنا میکنم منتظرم

سلام... علاقه!خودم تازه اینو شنیدم با این حال ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد