محبت

او مهربان است.

محبت

او مهربان است.

بوی پیراهن یوسف

اگه به اوضاع و احوال منطقه نگاه کنیم و جنبش هائی که بین مردم نازنین عرب داره می افته می بینیم که همه ی مردم دارن انتظار می کشن انتظار یک فردای بهتر حتی اونهائی که توی کشورهای پولدار هستن نمی دونم درست میگم یا نه من شنیدم وقتی مردم دنیا بیدار بشن و از اوضاع خودشون ابراز نارضایتی کنن اون موقع مهدی موعود میاد وقتی که همه سر در گم هستن میاد و حتی اون هائی که انتظارش رو نکشیدن به استقبالش می رن و گمشدشون رو پیدا می کنن بپا پلیتیک نخوری

لطیفه

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود٬تو ولایتی مردی بود که خیلی ساده بود و همه ی مردم شهر از اون هیچ حسابی نمی بردند و او را در مجالس خود راه نداده که هیچ دعوت هم نمی کردند٬ولی او خیلی سمج بود و بر عکس در همه ی مجالس حضور پیدا می کرد تا مردم از وی مستفیض گردند با این حال مردم از او فراری بودند و حتی با او سخن نمی گفتند.این مرد کاری داشت و آن این بود که سخنرانی و وعظ و اظهارنظر را دوست می داشت و به همین علت برای خود منبری تهیه کرده بود و مردم را به دور خود جمع می کرد و خطابه ای درهم و پیچیده به زبان می راند٬مردم که از وی ملول گشته بودند به ناچار پای منبرش می نشستند و مطالبی چند یادداشت می کردند تا مبادا از یاد برند؛کودکان و اصغار هم شیفته ی وی گشته و اظهار علاقه می نمودند و ساعت ها پای منبر او می نشستند و شیوه ی زندگی و انواع فنون می آموختند کار به جائی رسیده بود که ریش سفیدها به این مجالس آمده در آخر تنی محض تبرک به منبر شریف می زدند.روزها از پی شبها می گذشت تا آنکه آن مرد ساده اما زیرک شهره ی عام و خاص شده بود و مردم وی را بر مسند قدرت نشانده بطوریکه همه ی کدخداها زیر نظر وی حکم می راندند و حتی از سرزمین های دور دست که آوازه ی وی را شنیده بودند به آنجا می آمدند و اظهار نوکری می کردند ناگفته نماند از بین این زوار غریب حکیمان و فیلسوفان بزرگ هم بودند که در اینجا بردن نام و ذکر شهرت آنان مقدور نمی باشد اما یکی از آنان حکیم بزرگوار شیخ بو علی سینا بود٬فرسخ ها راه پیموده و پیرهن ها پاره کرده است تا نزد استاد شرفیاب گردد ایشان به همراه حکیم بزرگ فارابی آمده بودند و حافظ شیرازی٬بگذریم آن مرد حال صاحب منبری بزرگ و بسیط شده بود که برخی مورخان گویند که ارتفاعش بیش از یکصد فوت بوده و مجهز به بهترین سرویس های بهداشتی٬رستوران٬خوابگاه و مرکز فوریت های پزشکی بوده به طوری که مرد دانای قصه ی ما روزها بلکه ماه ها و سال ها بالای آن می رفت و به زور پایین می آمد زیرا منبر ساخته ی سرزمین حجاز بود و توسط بهترین مهندسان و متخصصین این امر ساخته شده بود و می توانست ۸.۸ریشتر زلزله را تحمل کند و به تختی مجلل و با شکوه مبدل گردد.خلاصه روز به روز بر مریدان این شیخ افزوده می شد به طوریکه مردمان فرزندان خود را از بدو تولد وقف آستان مقدس و مبارک می کردند و لیکن شیخ بسیار بزرگوار بود از جمع کثیری از آنها یعنی از هر ده نفر یکی را رد می کرد و به پدر و مادرش می بخشید علتش را هم کسی نمی داند خلاصه آنقدر محبوبالقلوب شده بود که عوام وی را شیخ الشیوخ خطاب کرده و بیماران خود را نزد وی می بردند تا آقا شفا دهند او دیگر صاحب مجلس نبود بلکه شیخی والا مقام بود که اگر وعظ و خطابه هم نمی کرد مردم ساعت ها پای منبرش می نشستند و اظهار خاکساری می نمودند.روزی با خودش به محله ای قدیمی و زوار در رفته عزیمت جست که در آنجا بزرگ شده بود و یاد آورد شبی با پدرش نزد رمال رفته بودند تا آینده ی وی را پیشبینی کند رمال گفته بود:«او فردی ساده و کودن است که با همین اوصاف قد خواهد کشید و مردی خواهد شد که همین نادانی و جهل وی موجبات عزت و سربلندی اوست» پدرش از این حرف رنجور شده بود و رمال را کشته بود.


(در انتخاب استاد دقت کنید)!!!شاید این آب روان که می آید پیشتر......

نظر نویسنده:از این جور انسان های فرصت طلب زیاد هستش اما آدم با یه جو عقل و یه نیمچه تجربه می تونه خودش باشه و خودش رو ارزون نفروشه آخه خدا هر یک از ما رو خودمون آفرید پس لازم نیست شبیه کسی یا گروهی باشیم اما می تونیم اعتقاد واحدی داشته باشیم ولی باز خودمون هستیم کافیه یه بار قرآن بخونیم(فقط ترجمه)تا بفهمیم که خیلی هستیم یه کم بیشتر از خیلی مگه خدا نگفت من انسان و جن رو برای پرستش فقط خودم آفریدم پس چقدر بزرگیم که کسی جز خدا لیاقت پرستش ما رو نداره و اگر غیر از خدا جلوی کسی خم بشیم خیلی خیلی خودمون رو کوچیک کردیم......

جک

به یکی میگن اینجا چکار می کنی؟ میگه ای بابا پس کجا چکار کنم.

ادامه مطلب ...

فقط برای مهدی

به نام یزدان پاک خدای مقتدر بی باک کنم آغاز این رقعه که اوست بر همگان مهتر؛شاه شاهان را دری است کان در مهدی است!عالم و ناطق وارث پیغمبری است٬نامش بلند و پر آوازه آئینش محکم و تازه٬نور ایزد چون ماه خوش صورت و سیرت٬علمدار حق و حقیقت٬دین را امیر است بر بندگان منجی عالم به دست رحمان٬شه دین مراد مهتران٬سید جن و انس و فرشتگان٬رهبر خدامردان٬ملائک را به خدمت اندرش قامت راست٬حامل کتاب و علم لدن٬خدا را حجت مردم را مقتداست٬به دستش سیف العلی است ذوالفقار به اشارت حضرت قهار خیل دشمن وی را عاجز است از مهار٬قدومش میمون و منادی است وی را بهار٬مهدی است بلند است نامش و خدایش کافی است٬وجودش خاکیست پهنایش عیسویست فرزند احمد نماد پاکی است مهربان مولودی خدائیست بهر کافر و مومن عشق لا یتناهیست....



با این اوضاع و احوال منطقه و بگیر و ببند و آشوب و انقلاب و جنبش و غیره و ذالک که....بیشتر منتظر باشید که صدای پای غزیز زهرا داره میاد نکنه نفهمیم و نبینیم(عزیزم)

حدیث

کافر سخاوتمند از مومن بخیل به بهشت نزدیک تر است.

عشق نامه

خداوندگار هستی خلیقت بخشیدن نمود محبت را تا حکمت اندر جان جهان پر زجلال و جمال به معرض ظهور گردد وی را که ایشان در باب آدمی ها ظرافت ها استعمال نمود تا جهانی بسط در احاطه ایشان در آید و شکوه خلقت و علم و حکمت از ژرفای وجودش فاعل گردد و صحنه ی سپید هستی به قلم عقل رنگ گیرد بدین لون و الوان؛ آنچه را محکوم نهان بود مبین به عرصه صورت بدست اندرش گردید؛بساط خلقت به حکمت و ظرافت و لطافت مقدر بنمود و قضا گردید آنچه گردیدنی بود و باطل آنچه معدوم و محکوم به فنا بودنی بود.جلوه گه جمال و جلال حضرتش جمله گیتی گشت و آنچه از سلبیات و خبایث به حکمتش نمایان شدندی به طرفه العینی که اراده ی ازلی اش شدنی و علم او خفی و غیر را حکم بدان.آسمان کبر خلقتش و زمین و گستردگی نعمتش به هوا٬ آب و خاک و آتشش‌٬نیز جنبندگانی دیدنی و نادیدنی و رایحه ی حیات که از پهنایش می نوازد شامه ی کتم عدم را و می پذیرد حیات نیستی عالم که هستی تقدیر است و حرکت قضایش.از اول بار کآدم پا به عرصه ی وجود بنهاد حوایش پهلو به پهلوی وی خلقتی ژرف یافت که جمله لطافت و ظرافت الله بود و روح باری که جام هستی نوشیده و جمال حق پوشیده و به نسیم جبلت عالم محکوم گردیده؛ هستیبنا چونین بنهاد نظام بی نقصش را به فردیت و زوجیت خلقت تا سازه ی وجودش چنین احداث شود که هر ذره ایشان به قدرتی پایان نا پذیر در گردش است چونان که حرکتی به حرکتی دیگر مبدل و چنین ساری و جاری به عالم که آن را نه آغازی و نه پایانی است.عشق را بنیان گذاشتندی به الاهیت و ربوبیت خداوندی که خلاق و حکیم است و خود جاری در عالم نمود بی آنکه جائی پذیرد و خلقت را بذات خویش معنی نمود بی آنکه نمایان گردد و اینچین محبت به هستی را محبت به خویشتن نمود چونان عشق به مهر٬علم٬خدمت را و خویش را بسط بنمود بی آنکه بسیار گردد و بر جائی بلند بنشست بی آنکه محال گردد و از این باب است محبت انسان با هم نوع و ذیلا عشق مرد به زن و زن به مرد تا جاودانگی که قداست فرمودش به جایگاهی رفیع و مرد را لباس زن وزن را لباس مرد کنایت نمود در کتاب اندرش مسکن نهاد بسترش و پاک نمود عادتش را.پیامبرش با زنان همی بود و امرش بران جاری و زینت داد آنرا و توصیف بهشت را هم بران.از محبت باغها بنا نهاد و چشمه ها جاری کرد و هر آنکس غیر پذیرفت کلاه جهل و آن که پذیرفت تاج علم عطایش نمود عزوبت را به شدت منکر و تزویج را مدح نمود چونان که عزب نصف است وی اکمل و عشق را اکسیر حیات گویند اندیشمندان و قرآن امر بدان امر اندری .... ...(ادامه دارد)

سلام جانم

از اینکه با منی خوشحالم من این وبلاگ رو با مطالب زیبا پر خواهم کرد البته با یاریه خدا جونم که خیلی دوسش داریو دوسش دارم پس با من باش اگه دوست داری به این میگن دمکراسی مگه نه شایدم نه ولی خوب دیگه و امیدوارم مدیریت وبلاگ هم ما رو تحمل کنه نزنه به سیم آخر نزن بابا نزن دیواری کوتاه تر از ما ندیدی آقا جون خانوم جون ببخشید حاج خانوم بابا من سیاسی نیستم لاابالی هم نیستم بابام جانبازه اما بسیجی نیستم چون سیاسی نیستم اصلا مگه سیاست چشه تو بگو چش نی یا هست چمیدونم فقط می خوام حرف دلم رو بزنم نه حرفای چیزدار به عنوان یک پسر خوب و خوشگل ایرونی که دینش اسلامه و مذهبش مهدوی و خیلی حال می کنه با خودش از اون الکی خوشا نه بابا چرا الکی خوش من نفس دارم آسمون دارم زمین دارم خدا رو دارم تو رو دارم شما رو دارم برا همین خوشحالم پس این خوشی را از من دریغ نفرمائید چون دوست دارم دنیا رو با چشمی ببینم که شاید شما ندیدی یا دوست نداری ببینی با من تا بی نهایت باش

ادامه مطلب ...