محبت

او مهربان است.

محبت

او مهربان است.

عشق نامه

خداوندگار هستی خلیقت بخشیدن نمود محبت را تا حکمت اندر جان جهان پر زجلال و جمال به معرض ظهور گردد وی را که ایشان در باب آدمی ها ظرافت ها استعمال نمود تا جهانی بسط در احاطه ایشان در آید و شکوه خلقت و علم و حکمت از ژرفای وجودش فاعل گردد و صحنه ی سپید هستی به قلم عقل رنگ گیرد بدین لون و الوان؛ آنچه را محکوم نهان بود مبین به عرصه صورت بدست اندرش گردید؛بساط خلقت به حکمت و ظرافت و لطافت مقدر بنمود و قضا گردید آنچه گردیدنی بود و باطل آنچه معدوم و محکوم به فنا بودنی بود.جلوه گه جمال و جلال حضرتش جمله گیتی گشت و آنچه از سلبیات و خبایث به حکمتش نمایان شدندی به طرفه العینی که اراده ی ازلی اش شدنی و علم او خفی و غیر را حکم بدان.آسمان کبر خلقتش و زمین و گستردگی نعمتش به هوا٬ آب و خاک و آتشش‌٬نیز جنبندگانی دیدنی و نادیدنی و رایحه ی حیات که از پهنایش می نوازد شامه ی کتم عدم را و می پذیرد حیات نیستی عالم که هستی تقدیر است و حرکت قضایش.از اول بار کآدم پا به عرصه ی وجود بنهاد حوایش پهلو به پهلوی وی خلقتی ژرف یافت که جمله لطافت و ظرافت الله بود و روح باری که جام هستی نوشیده و جمال حق پوشیده و به نسیم جبلت عالم محکوم گردیده؛ هستیبنا چونین بنهاد نظام بی نقصش را به فردیت و زوجیت خلقت تا سازه ی وجودش چنین احداث شود که هر ذره ایشان به قدرتی پایان نا پذیر در گردش است چونان که حرکتی به حرکتی دیگر مبدل و چنین ساری و جاری به عالم که آن را نه آغازی و نه پایانی است.عشق را بنیان گذاشتندی به الاهیت و ربوبیت خداوندی که خلاق و حکیم است و خود جاری در عالم نمود بی آنکه جائی پذیرد و خلقت را بذات خویش معنی نمود بی آنکه نمایان گردد و اینچین محبت به هستی را محبت به خویشتن نمود چونان عشق به مهر٬علم٬خدمت را و خویش را بسط بنمود بی آنکه بسیار گردد و بر جائی بلند بنشست بی آنکه محال گردد و از این باب است محبت انسان با هم نوع و ذیلا عشق مرد به زن و زن به مرد تا جاودانگی که قداست فرمودش به جایگاهی رفیع و مرد را لباس زن وزن را لباس مرد کنایت نمود در کتاب اندرش مسکن نهاد بسترش و پاک نمود عادتش را.پیامبرش با زنان همی بود و امرش بران جاری و زینت داد آنرا و توصیف بهشت را هم بران.از محبت باغها بنا نهاد و چشمه ها جاری کرد و هر آنکس غیر پذیرفت کلاه جهل و آن که پذیرفت تاج علم عطایش نمود عزوبت را به شدت منکر و تزویج را مدح نمود چونان که عزب نصف است وی اکمل و عشق را اکسیر حیات گویند اندیشمندان و قرآن امر بدان امر اندری .... ...(ادامه دارد)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد