محبت

او مهربان است.

محبت

او مهربان است.

تولدت مبارک همسرم

 

تقدیم با عشق... 

این ناقابل ترین هدیه است که میشه بهت داد...  

اومدم واست هدیه بگیرم 

گل گفت:که مرا بفرست که مظهر زیباییم 

برگ گفت:مرا بفرست که مظهر ایستادگیم 

بید گفت:که مرا بفرست که مظهر ادبم و همیشه سر به زیر دارم 

سرم را به پایین انداختم و به فکر فرو رفتم 

به ناگاه قلبم را دیدم! 

که تمام چیزی است که در زندگی دارم. 

به ناگاه فریاد زدم 

قلبم را می فرستم که خود زیباست مظهر ایستادگی است سر به زیر و با نجابت است

 

دوستت دارم تولدت مبارک همسرم 

الهی ۱۰۰ ساله شی 

 

اصلا همیشه دلت جوون باشه 

 

اینارم فرستادم واسه تولدت برقصن 

 

دووووووووووست داااااااااارم 

 

در کنارتم تا همیشه 

سلام گرگی

 

سلام به گلم همین طور که می دونی سلام گرگ اصلا طمع نداره سلام سلام

طنز کشاورزی

نه دلیل که کامیونهای کشاورزی دزدیده نمی شوند:

۱. چون بعد از 32 کیلومتر داغ می کنند،از کار می افتند و یا بنزین شان تمام می شود.

۲. فقط صاحبش می داند که درب کامیون را چطور باز کند یا ببندد.

۳. رانندگی سریع با کابینی که پر از زنجیر،طناب ،گریس ،چکمه، سطل،خرده کاغذ و ... است، محال است.

۴. آنقدر دیر روشن می شوند و دود از کف زنگ زده شان بالا می آید که دید را از بین می برد.

۵. یک گله سگ همیشه آن را می پایند.

۶. شناسایی آنها خیلی ساده است چون توصیف آنها خیلی ساده می باشد.مثلا درب سمت راننده قرمز است،درب سمت شاگرد،سبز است،جلوی کامیون زرد است و سپر عقب آن آویزان است.

۷. عقب خودرو را بدلیل بزرگی لنگه عقب آن نمی بینید و اگر تحت تعقیب باشید،متوجه نمی شوید. آینه ها آنقدر ترک دارند که نمی توان از آنها استفاده کرد وشکستگیهای روی آنها پر از چسب برق است.

۸. حداکثر سرعت آنها 70 کیلومتر بر ساعت است.

۹. چه کسی حاضر است کامیونی را بدزدد که هزینه تعمیر آن از قیمتش بیشتر است و شیشه جلو ندارد،فاقد چراغ است و ترمزش هم معلوم نیست که درست کار کند.

البته امروزه دیگه جای این حرف ها نیست  


کشاورز خسیسی دارای یک مزرعه هندوانه بود.روزی متوجه شد که چند تا از بچه های آن منطقه به مزرعه اش می روند و هندوانه هایش را می خورند.

کشاورز فکر کرد که چه کاری می تواند بکند تا بچه ها را از این کار منصرف کند.نهایتا تصمیم گرفت که مطلبی بنویسد و بچه ها را از عواقب کارشان بترساند. او بر روی یک تابلو مطلب زیر را نوشت و در مزرعه نصب کرد.:

"تو جه! توجه! یکی از هندوانه های این مزرعه آلوده به سیانور است."

یک هفته بعد، کشاورز به مزرعه رفت و دید که هیچکدام از هندوانه هایش خورده نشده است، ولی یک نوشته دیگر در کنار تابلویش قرار داده شده است و روی آن نوشته شده که :

" اکنون دو هندوانه در مزرعه آلوده به سیانور هستند!!"

 

یک کشاورز در حال عبور از جاده با تریلی پر از کود بود.پسربچه ای که در جلوی منزلشان در کنار جاده روستایی مشغول بازی بود،از او پرسید:

در داخل تریلی تراکتور چه داری؟

کشاورز: کود.

پسربچه:کودها را برای چه می خواهی؟

کشاورز: می خواهم آنها را روی توت فرنگی هایم بپاشم.

پسربچه: تو باید مثل ما روی توت فرنگی خامه و شکر بپاشی. 


کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب
افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش
را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می
کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ
هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت
کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …

نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره
دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود 


کشیشی از یک جاده روستایی عبور می کرد که مرد جوانی را دید که با شتاب و عجله مشغول برداشتن بسته های بزرگ یونجه و علف است که از روی گاری اش،به زمین افتاده بودند.

کشیش به مرد جوان نزدیک شد و گفت : "پسرم! سرت خیلی شلوغ است.خسته به نظر می رسی.چرا اندکی استراحت نمی کنی تا بعد با کمک هم ،یونجه ها را بار گاری ات کنیم."

مرد جوان پاسخ داد: " نه متشکرم.پدرم دوست ندارد."

کشیش کفت:

" ساده نباش.هر کسی نیاز به اندکی استراحت دارد.بیا و حداقل جرعه ای آب بنوش."

مجددا مرد جوان امتناع کرد و گفت که پدرش ناراحت می شود.

کشیش شکیبایی خود را از دست داد و گفت:

" پدرت باید یک آدم سختگیری باشد.به من بگو که او کجاست تا بروم و نصیحتش کنم تا از این رفتارش دست بردارد."

مرد جوان گفت:

"بسیار خوب.بیا و ببین. او زیر بار گاری گیر کرده است!"


ادامه مطلب ...

روزت پیشاپیش مبارک

به نام خدایی که مرد را آفرید یکه و تنها و زن را آفرید مونس تنهاییش 

مرد را آفرید پر از تشویش و پریشانی و زن را مأمن و آرامشش  

 مرد را آفرید محکم و زن را شکننده  

مرد را قائم و پیراسته، زن را زیبا و آراسته 

مرد را حلال مسایل، زن را مزید دلایل 

به مرد داد شوکت و جاه به زن غمزه و عور و ادا 

مرد را به اخلاق و ادب زیبنده کرد  

وان زن را به صد تدبیر ترفنده کرد 

گرچه ما مرد نماندیم، او زن ماند 

درود حق به ملک عالم رساند     

 

روز زن رو به همسر گلم و به تمام خانوم هایی که قدر مردهارو می دونن بدون اینکه قدرشون دونسته بشه تبریک و تبریک می گم اگرچه فقط یک تبریک خالی فایده ای نداره اما از ته ته دلم خوشحالم که شده حتی به بهانه این روز بهت بگم 

دوستت دارم خانومی 

تو خونه ی عمرم رو گلستون کردی 

فراموشی

 ای نام تو بهترین سرآغاز    بی نام تو نامه هی کنم باز 

با نام خداوند جهان سلام  

زندگی تبلور احساس است

احساس بودن احساسی که لذت زندگی را بر می تابد

احساس لطیف محبت که ریحان جان است و سلام خداوند به انسان است 

در لحظه لحظه ی بودن احساسی چنین زمزمه می کند که کسی را بشناسی که دوستت دارد

و به تو این بها را می دهد که باشی

سربلند و بالنده  

کسی که در یادش زنده باشی و فکرش را با نگاهت بسازی  

پر از مهر و بانویی از جنس حیات

محبتی از جانب خداوند که دمیده شد در کالبد همسر  

دوستت دارم خانومه گلم

با آرزوی موفقیت 

آقا بهزادت

سلام به همسرم

سلامی چو بوی خوش آشنایی 

گل زنگوله ای 

زیبا زندگی کردن هنر آدمی است 

خوشا آنان که هنرمندانه زندگی می کنند 

 

هزاران هزار گل را فرش راهت کردن هنر نیست 

هنر آن است که گلی را نکند پژمرده دلم 

تو خود به لطافت بهاری که گل های عالم مست عطر و بوی تو اند 

 

دوستت دارم به وسعت زندگی و به خداوند لطیفی که سایه ی الطافش را بر سرمان گسترده و به برکت وجودش هستیمان بخشیده و ناممان را تا بلندای عشق نگاشته 

دوستت دارم همسر مهربان پریچهر خانوم

ماه رجب ماه خداست

madari abestan az noor khoda 

boose baran damanash

asemaniha gharghe doa

roo souye khaneie hagh mishetaft

kaabeh az shoghe ghodoumash mishekaft

hatefi amado jananeh goft

rouberouye an gole reyhaneh goft

name vey ra ali benhadeand

dar velayat padeshahi dadeand

garche nabashad peyghambari

molke lafatei dadeand


سلام....این پیام یک دوست خوبه


zendegi se chizesh khoube:nadunio doat konan nabinio negat konan nabashio yadet konan

baraye mohabbathaei ke amighand nadidan va nabudan hargez bahaneie az yad bordan nist

matarsak goft:ey gandom to govah bash ke mara baraye tarsandan afaridand ama man ashegh parandeei budam ke az tarse man az gorosnegi mord

خویش

چه می کنی ای آدم٬ره به بیراهه می بری 

موسی عمران نزد ساحره می بری 

ای گم کرده ره٬تو خود شگفت عالمی 

شگفتا در شگفت عالمی 

مشتاق به دیدارت همه لاهوتیان 

تو مشتاقی جمله ناسوتیان 

گرم لشکر غم آمد شاد باش٬اگر صد زخم آمد شاد باش 

به غم شاد و به شادی شاد باش 

به زندان تنت آزاد باش 

به درد عاشقان مرحم 

به داد بی کسان مامن 

به انجمن مردان٬چلچراغی انور 

گر نیک بنگری٬در آئینه ذات 

خویش را به عاریه می بری

طنز زیستی

mooooshاین تصویر بالا موجود بسیار زیبا و بدیع موسوم به موش خرطومی است که متاسفانه در حال انقراض است این موش می تواند سرعتی معادل ۱۸۰ کیلومتر در ساعت داشته و آن را تا ۶۰ دقیقه ادامه دهد خرطوم او حالت تزیینی دارد و تاکنون هیچگونه کارائی برای آن دیده نشده دمش نیز کاملا بی حرکت بوده ولی در زمان جفت گیری آن را با سرعتی معادل ۳۳۳ کیلومتر در ساعت نوسان داده که بدینگونه از آن صدایی مشابه صدای خشک کن ماشین لباسشویی های ایرانی می دهد چشم های او بسیار با قدرت و دقیق است و می تواند اجسام را در فاصله ۱۰۰۰۰ متری با قدرت تفکیک ۳ مشاهده کند بر خلاف سایر موش ها حواس بویائی و شنوائی نداشته و گوش های وی نیز حالت تزیینی دارد و اصولا بلااستفاده است نکته جالب توجه برای دانشمندان نسبت پاهای کوچک او با سرعت خیره کننده اش می باشد که هنوز هم علت آن را نمی دانند این موجود فقط آب هلو و زردآلو می نوشد بنابراین نام او را موش آبکی نیز می گویند ژاپن که زادگاه این موش است هنوز دلیل فرار این جانور را از مرزهای آبی خود نمی داند اما شیمسوئوجو زیست شناس برجسته می گوید دلیلش بدرفتاری مردم غیور ژاپن با این موجود است به طوری که این جانور اولین موجود پس از انسان شناخته شد که دچار افسردگی حاد و مزمن است؛این موش در شرایط خاص می تواند بکرزایی کند که در هر بار ۱۵۰ الی ۶۶۶ تخم می گذارد که تنها یکی از آنها به جنین تبدیل می شود که پس از ۳ روز دوباره توسط موش بالغ بلعیده شده و به رحم موش هدایت می گردد که باز شانس بقای آن تنها یک در صد است این موجود عمری طولانی دارد و در شرایط استاندارد اقلیمی می تواند ۲۳۰ سال عمر کند این جاندار نوع نر و ماده ی مشخص نداشته و هر دو جنس یکی به حساب می آید و می تواند هم نر باشد و هم ماده؛این موش دمی شبیه مار دارد که زیست شناسان آن را نتیجه همزیستی مار و موش در یک میلیون سال پیش تخمین زده اند البته دم آن فاقد زهر است هم اکنون این موش در باغ وحش جنگل قائم شهر کرمان نگهداری می شود. 

شگفتا از لاهوتیان

به نام خداونگار بی مانند 

المنة لله که چو ما بی دل و دین بود   آنرا که لقب عاقل و فرزانه نهادیم 

 

مردی آمد با قامتی میانه و چهره ای متبسم که از چشمانش برق احساس تابان و سرسرا رخشان بود٬صورتی گرد و گیسوانی بر شانه ریخته٬سرخ رنگ چون عرب٬گندمگون چو قیصران٬با لباسی ساده٬آراسته و پیراسته٬در نظر گویی مسیح علیه السلام است بی عصا و از محاسن هم بری است٬ادیب است و شاهی در گدایی٬خدا را بنده ای ناچیز و خالی٬نه آنکه واعظان گویند به منبر ٬آشناییست در عین جدایی

ادامه مطلب ...

یا قدوس

ای کاش دل آدم ها سنگ نبود٬اهل عالم را صد رنگ نبود٬ای کاش دین ما عشق بود و مذهب ما مهر٬ای کاش پرنده در آسمان بود و قفس تهی٬جای آدم خرابات بود و مسجد تهی... 

کاش آیین ما می تپید در سینه ها٬نه در بازوی محتسب٬خفی گناه ٬ای کاش پروانه ای می شدم در آسمان گریزان از فتنه ی اهل الزمان٬می شدم غرقه در سیرالسما٬در نور ذات٬عین الفنا٬می گزیدم خانه ای از خشت عشق٬آتش عشق است و دودش در کنشت٬می زدم می از جنس بنده پروری٬از خمره ی جانانه ی رب بری٬می شدم مست تا شاهی کنم این خرابات را آبادی کنم٬درد را غرق در شادی کنم٬زین زندانه ی رندانه ی عارف پناه رو سوی بهشت جاودانه کنم٬خوش گفت کسی٬به آن است بشکستن نماز٬دست سوی جانانه نیاز٬سر به سجود با گداز اشک و سوگند و رمز و راز٬ملالت رقم ندارد در عصر سنگ ملولم از آدم هفتاد رنگ٬آخر این عقل کجا رفته است٬آنکه پسوند مهر بر خدای بسته است 

آیا دست ما را بسته است٬چون دادار در بند می کند جمله آفاق را ریشخند می کند بر ضرب شلاق٬ محکم خدایی می کند٬روز بر بندگانش سیاهی می کند٬ناکرده گناه را آتش تب می کند٬زمینش در حصار و آسمانش را سیاه روزگاران بندگانش را تباه٬هیهات او که لطفش حاشا می کند٬دریای رحمش بلوا می کند٬کی ملولی را ملالت می دهد آدمش را کی خجالت می دهد٬نا گفته رحمش بجاست خود عذر عمری خطاست٬این همه خواست دیوان بود بر من خاکی این مثل اعیان بود٬با خدایش بس خدایی می کند از این و آن پادشاهی را گدایی می کند کی خدا این می کند کی میکند کی میکند. 

مهدی جان

کاش شبی در عالم خواب تو را می دیدم 

ز روی ماه تو صد بوسه می چیدم 

جان به زلف تو می بندم٬دل از غیر تو می کندم 

ای ماه منیر شبانه ٬سیاه من٬تو کجا و سرگشته دل دیوان من 

با من دل خسته مدارا کن 

شبی گنهکاری خدا را تماشا کن٬بشیرین لبت ما را دعا کن 

خدایا جان ز این پیکر تو بستان٬یا به لطفت مداوا کن 

...... 

خدا جان چندیست پشت در خانه ی تو منتظریم٬با چشم و دل و جان دل شکسته پشت دریم 

در این خانه مگر نه باز است٬شاید صاحب خانه اش پا به نماز است 

چه نمازیست که مرادم ندهد٬به کرامت که شفایم ندهد 

گر همگام به وضو ساختند نماز ما به خون کرده ایم رویت نیاز 

پشت در تو ماندن تا چند٬شاید من راه نابلدم  

شاید تو نباشی در این آستان بلند 

مگر از خوی کریمان است پشت در ماندن٬هیهات٬در نمازم والعصر خواندن 

اگر بر توست هزار سال یک روز٬بر من است هر روزش هزار 

بس کن خدای مهربانم٬قصه ی سرد و سیاه انتظار